پارت چهل و چهارم

زمان ارسال : ۷۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه


-شما کی هستین؟

از این فاصله می‌شد او را بهتر دید. بینی‌اش سرخ شده بود و چشم‌هایش کمی نم داشت.

-فکر کن یه دوست.

سعی کردم تنه‌ام را بالا بکشم که بلند شد و زیر بغلم را گرفت.

-میشه به خانواده‌ام خبر بدید. مامان بدری ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.